دستمال من زير درخت آلبالو گم شده، سواد داري؟ ( خو چه ربطي داشت؟)
نوچ نوچ
بي سوادي؟
نوچ نوچ
پس تو خر من هستي !!!!!
و به اين ترتيب ما اوسکول وار بزرگ شديم ! اين يکيش خيلي خارجيه:
آن مان نباران
دو دو اسکاچي
آني ماني کلاچي!!!
( يهني چي آخه! زبون آفريقايي ميخونديم؟!!)
ده بيست سه پونزده
هزار و شصت و شونزده
هرکي ميگه شونزده نيست!!
17 18 19 20 ! جون من بريد تو نخ ادامه ش!!!
خاله پيرزن خونه نيست!
آخه رفته انگليس!
بخره يه خودنويس!
خودنويسش گرونه
دونه اي يه قرونه!!! ( يعني خيلي گرون بوده مثلا!)
اين يکي که ديگه اينقدر تاثير گذار بوده که الانم ميگيمش!!
اتل متل توتوله!
گاو حسن چه جوره!
نه شير داره نه پستون ( بعد خيلي جالبه اينجا که بدون شير و پستون شيرشو بردن هندستون)!!!
يک زن کردي بستون! ( و اينگونه بود که از هند به کردستان سفر کرديم!)
اين يکي!!!
حسن يک
حسن دو
حسن سه
.
.
.
حسن ده
حسن دنده به دنده!
حسن بشقاب پرنده!
حسن چرا نميخنده! ( و بعد در کمال تعجب و ناباوري!!!)
حسن ميشينه ميخنده!
حسن نوکر بنده!
اين يکي هم که نهايت هنر ما رو در متصل کردن مسايل نامربوط به هم نشون ميداد!!!
يک، يه دوستي داشتم
دو، دوسِش ميداشتم
(تا اينجا اکي!! ربط داشت!)
سه، سپاسگذارم!!!
چهار، چاره ندارم!
پنج، پنجه آفتاب!
شش، شيشه شکستم!
هفت، هفتير کشم من!
هشت، هشتير کشم من!
نه، نامه رسونم!
ده، دروازبونم!
( و حالا بعد از انتخاب تمام شغل هاي آبرومند موجود ميزديم تو کار مطربي!!)
يازده، ريزه ميزه!!!
دوازده، قر ميريزه!!!
مغز داشتيم ما!!!!
بعد ازمون انتظارم دارن بريم خارج درس بخونيم اوناهم راهمون بدن!!!